اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)

 

دوباره سرم در هوای شماست
تمام دلم سر سرای شماست

به سوی خدا رفتم و دیده ام
فقط رد پا رد پای شماست

خدا هم فقط از شما گفته است
گمانم خدا هم خدای شماست

گدایی برازنده ی ایل ماست
برازنده بودن برای شماست

ندارد تفاوت کجا میرسی
که هر انتها ابتدای شماست

خیالم از این و از آن راحت است
گره هام دست دعای شماست

مرا پای حیدر هلاکم کنید
به عشق رضا سینه چاکم کنید

دلی دارم و خانه زاد رضاست
فقط یاد دارد ز یاد رضاست

کم اینجا ندیده است برایش بد است
دلم مستحق زیاد رضاست

فقط می نویسد رضا تا ابد
و شکل خدا بی سواد رضاست

نجف،کربلا رفتم و گفته اند
که راهش دهید از بلاد رضاست

گره می خورد زندگی ام ولی
همین نا مُرادی مراد رضاست

به خود آیم و باز بینم سرم
روی خاک باب الجواد رضاست

جوادش در بسته را باز کرد
گره های من را رضا باز کرد

خبر را مسیح از مسیحا شنید
خبر را ز جبریل موسی شنید

اگر گوش تا گوش دل را دهی می توان
که از کعبه هم ذکر مولا شنید

زمین خشکسالی ترک خورده بود
ولی ناگهان بوی دریا شنید

دل انبیا بر دری می تپید
که از آن صدای شما را شنید

خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد
شبی که رضا ذکر بابا شنید

تو هم مادری هستی و می شود
که از قلب تو نام زهرا شنید

فدای نفسهای بابایی ات
فدای تپش های زهراییت

ز تو کوچه ها تا معطر شدند
حسودان این شهر ابتر شدند

به کوری چشمان ناباوران
همه محو روی پیمبر شدند

عسل های کندوی لبهای توست
گر این روزها شهد و شکر شدند

برای تماشای لبخند توست
علی اکبری ها کبوتر شدند

کریمی کرامت،جوادی و جود
چه خوش کُنیه هایت مکرر شدند

شبی که اذان گفت بابا همه
پُر از یاد میلاد اصغر شدند

خدا دید چشم پر احساس تو
از آن ابتدا غرق مادر شدند

کسی را نگاهت معطل نکرد
دو دست مرا هیچ معطل نکرد

تو دریایی و در تماشا رباب
تو در خوابی و غرق لالا رباب

تو تا آمدی آبرو دادی اش
که خندید با تو به زهرا رباب

شبیه حسینی و مات تو اند
همه دور گهواره حتی رباب

تو ذات بزرگی و جایت بلند
تو را داده بر دوش سقا رباب

تبسم کن و خیمه را شاد کن
بیا زنده کن عمه را با رباب

به دستان بابا هواست نبود
که چشمش به راه است آنجا رباب

نگو مادرت را صدا می زدی
به دست پدر دست و پاز میزدی

حسن لطفی



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدححضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)

امشب همه جا حرف نگار است، دگر هیچ
امشب همه جا صحبت یار است دگر هیچ

در محفل اهل سحر و اهل مناجات
صحبت ز سر زلف نگار است دگر هیچ

تابیده به عالم رخ چون بدر محمد
پایان شب تیره و تار است دگر هیچ

امشب همه جا صحبت جود است و جواد است
نامش همه جا ذکر و شعار است دگر هیچ

از یمن عطا و کرم و جود و سخایش
دارا شده هر کس که ندار است دگر هیچ

امشب همه مشمول کرامات جوادند
در پشت درش خیل گدایان همه شادند

گردیده درِ جود خدا بار دگر باز
میخانه ی عشق رضوی تا به سحر باز

به به چه خبر گشته شب شهر مدینه
پابوسی او آمده خورشید و قمر باز

بر گرد رخش خیل ملائک همه جمعند
ریزند به پایش همه دم دُرّ و گهر باز

رو در روی هم آینه در آینه وقتی
چشمان پسر گشته سوی چشم پدر باز

خندان شده لعل پدر پیر مدینه
وقتی به سویش گشته لبِ نازِ پسر باز

امشب سخنم شامل صد رحمت او شد
روی سخن و حرف دلم حضرت او شد...

...ای معتکف کوی تو مهتابِ شبانه
ای خیل گدایان به سویت گشته روانه

هر جا سخن از جود و عطا در وسط آید
سوی تو بچرخد سر انگشت نشانه

خورشید خجالت کشد و ماه بلرزد
تا که سخن از روی تو آید به میانه

آن قدر کرامات تو گردیده زبان زد
همیشه گدا هست به پشت در خانه

ای وارث علم رضوی، زاده ی زهرا
"یحیی" شده با علم تو رسوای زمانه

آری تو جوادی که شدی عشق موید
هم حیدر و هم آینه ی روی محمد

ناصر شهریاری



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)

 

عشق گاهی در جدایی گاه در پیوند هاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخند هاست
عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست
عشق گاهی بین بابا ها و تک فرزند هاست

عشق می آید که بعد از شب سحر پیدا شود
عشق گاهی می رسد تا یک نفر بابا شود

یک نفر امّا دو عالم بنده ی سلطانیش
بنده نه، قربانی قربانی قربانی اش
مهربانی که تمام مهربانان فانی اش
دعوتند امشب همه افلاک در مهمانی اش

با حضور انبیاء و اولیاء و ابر و باد
آدرس : مشهد ؛ حرم ؛ پشت درِ باب الجواد

عرشیان هستند در مهمان سرای حضرتی
در صف خدمت گذاری با غذای حضرتی
آب سقا خانه جام کاسه های حضرتی
بعد از آن هم شاعرانند و ردای حضرتی

جبرئیل از میهمانان میزبانی میکند
بعد دعبل میرسد اُرجوزه خوانی میکند

ای زمین از عرش بر فرش آسمانت را ببین
ای پرستوی مهاجر آشیانت را ببین
ای دل غمگین امام شادمانت را ببین
امشب ای سلطان ولیعهد جوانت را ببین

ای امام مهربان باب المرادت آمده
میوه ی قلبت دل آرامت جوادت آمده

مزد چل سال انتظار و چل شب احیای سحر
میشود طفلی که از او نیست طفلی خوب تر
سیب سرخ احمد است و باز هم داده ثمر
کوثری دیگر عطا کرده به قرآن این پسر

کوثر و یاس است جاری در رگ و در خون تو
مردمان ری فدای روی گندمگون تو

سبط موسی هستی و کار مسیحا میکنی
مثل عیسایی که در گهواره لب وا میکنی
با عصایت معجزه مانند موسی میکنی
دیده ی کور منافق را تو بینا میکنی

بر حقیری بنی عباس دامن میزنی
پور اکثم را به تیغ علم گردن میزنی

آن خدایی که به تقدیرم گدایی را نوشت
در مرام نام تو مشکل گشایی را نوشت
ذیل اوصاف تو در بخشش خدایی را نوشت
مهربانی علی موسی الرضایی را نوشت

در میان تیرگی ها آفتاب من شدی
تو قسم های همیشه مستجاب من شدی

چون به سائل میدهی از هرچه بهتر ، بیشتر
میخورد باب المراد خانه ات در ، بیشتر
گرچه نام تو شده حاجت برآور بیشتر
لیک حساس است بابایت به مادر بیشتر

پس قسم خوردیم بعد از تو به حق فاطمه
تا که امضا گردد امشب کربلای ما همه

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)


یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند
یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

ما دور از "قدریم" " اِنّا " را نمیفهمیم
«الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم»

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست
از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

نه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد
نه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد
نه بار میسازیم راهی تا شما و بعد
نه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

گفتم جواد ، از بند بند شعر رحمت ریخت
از چشمهای سائلم اشک خجالت ریخت
گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت
آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد
بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو
رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو
بوی علی دارد سحرها ربنای تو
توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن
یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من
ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من
شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من
چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز
در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز
 
دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد
ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد
بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد
یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن
ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه
و یک علی دارد دوباره میرسد از راه
بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه
شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب
بی بی رباب ما پسردارست از امشب

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ
شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ
اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ
مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا
دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی
با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی
قد سپاهی را کمانی میکند روزی
از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت
تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم
یکجور می آید سرش را میزند بر هم
اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم
در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد
لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید
کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید
یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید
صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست
یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

سید پوریا هاشمی

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در 8 اردیبهشت 94



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدححضرت علی اصغر(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام جواد(ع) و حضرت علی اصغر(ع)
[ 8 / 2 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام جواد(علیه السلام)


      نشسته‌ام بنویسم گدا نمی‌خواهی؟
      میان خانه‌ی خود بینوا نمی‌خواهی؟
      
      نشسته‌ام بنویسم کریم یعنی تو
      کریم‌ زاده تو حاجت روا نمی خواهی
      
      شنیده‌ام که عطایت زبانزد همه است
      نیازمند برای عطا نمی‌خواهی
      
      به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد
      تو علم و معجزه و کیمیا نمی‌خواهی
      
      قسم به روی شما خوب می‌شوم آقا
      فقط بیا و نگو که مرا نمی‌خواهی
      
      منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو
      من از نگاه تو خواندم شما نمی‌خواهی...
      
      ... که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم
      که می‌کنی ز محبّان خود هواخواهی
      
      هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا
      نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا
      
      من آمدم که بگویم به تو سپاسم را
      و جمع می‌کنم این بار من حواسم را
      
      که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز
      به غیر کوی شما دست التماسم را
      
      برای آنکه بیایم به محضرت آقا
      روا بُود که مرتّب کنم لباسم را
      
      برای جلب نظر از شما بسوی خودم
      من استفاده کنم عطر ناب یاسم را
      
      میان آیِنه‌کاری چنان شدم تکثیر
      هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را
      
      به غیر نان شما که نخورده ام هرگز
      ببین زبان و دهان نمک‌شناسم را
      
      میان دغدغه ها عطر عاشقی آید
      فرو نشاند در این دل غم و هراسم را
      
      دلم کنار شما خانه در فلک دارد
      جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد
      
      برای ذات خداوند امتدادی تو
      دوباره نور خدا را به سینه دادی تو
      
      زمینِ مُرده‌ی مردم دوباره احیا شد
      از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو
      
      تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی
      که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو
      
      تو از مریضی هر شیعه غصّه می‌خوردی
      ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو
      
      تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر
      رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو
      
      نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را
      به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را
      
      به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر
      دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر
      
      من از ولایت ‌تو آبرو گرفتم پس
      کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر
      
      از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد
      مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر
      
      تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم
      مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر
      
      هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت
      هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر
      
      تو در کرانه‌ی یا ربّنای من هستی
      من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر
      
      من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا
      مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر
      
      هزار غبطه به پای نگات می‌ریزم
      تمام عمر خودم را به پات می‌ریزم
      
      من از نگاه مدامت دوام می‌گیرم
      ولایت از سخنان امام می‌گیرم
      
      به خاک میکده من سر فرود آوردم
      فقط ز دست کریم تو جام می‌گیرم
      
      من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا
      که آخر از تو عَلَیکَ السّلام می‌گیرم
      
      اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده
      من از دوای شما التیام میگیرم
      
      کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین
      فقط پر از سر این برج و بام می‌گیرم
      
      به سنگ‌فرش حریم تو می‌کشم دستم
      تبرُّکاً در بیت الحرام می‌گیرم
      
      تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم
      چه خوب پیش شما من مقام می‌گیرم
      
      غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد
      گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد
      
      تو آمدی که شوی قبله‌گاه مردم ما
      تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما
      
      تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر
      و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما
      
      تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را
      فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما
      
      من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم
      محبّت تو بُود باعث تفاهم ما
      
      تو آمدی که شوی با گدات همسفره
      که نان جو بخوری جای نان گندم ما
      
      کنار حضرت معصومه یادتان کردم
      چه وقت بهر زیارت تو می‌روی قمِ ما؟
      
      دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد
      به سر هوای پریدن به کاظمین آمد
      
      امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی
      نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی
      
      به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا
      بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی
      
      خدای جودی و جود خدای منّانی
      به سائلت کن عطا‌ یا جواد ادرکنی
      
      طواف کوی تو برتر بُود ز بیت‌الله
      قسم به سعی و صفا‌‌ یا جواد ادرکنی
      
      رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که
      تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی
      
      فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله
      روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی
      
      نشسته‌ام که بگیرم برات رفتن خود
      به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی
      
      تویی تو زاده‌ی شمسُ الشّموس یا مولا
      علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا
      
      نشسته مرد غریبی کنار گهواره
      کنار گریه‌ی بی اختیار گهواره
      
      رضا نشسته بخواند نوای لالایی
      برای کودک زیبا عُذار گهواره
      
      چقدر شب به سحر درد و دل کند با این
      گلی که شد همه باغ و بهار گهواره
      
      چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت
      چقدر سخت گذشت انتظار گهواره
      
      دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی
      دوباره مرثیه‌ی شیرخوار گهواره
      
      میان هُرم عطش مادری صدا می‌زد
      بخواب کودک دل بیقرار گهواره
      
      امان ز اشک رباب و غم علی اصغر
      چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره
      
      نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای
      نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای
      
      محمد جواد پرچمی


***********************
 
      باز شبیه شب بارانی ام
      زاده ی دریایم و طوفانی ام
      
      مثل اویس از قرن آواره ام
      در پی یاران خراسانی ام
      
      عاشقی ام را همه فهمیده اند
      مهر شده مهر به پیشانی ام
      
      دست نسیم است سر گیسویش
      دست خودم نیست پریشانی ام
      
      ابروی او نورٌ عَلی نور شد
      عاشق این طاق چراغانی ام
      
      داده جنون هستی من را به باد
      روز نخستی که شنیدم جواد
      
      میچکد از کنج لبانم شراب
      خانه ات آباد خرابم خراب
      
      سنگ تراشی دل سنگم گرفت
      تیشه زد و ساخت از آن دُر ناب
      
      شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت
      در خم آن گیسوی پر پیچ و تاب
      
      وای اگر دست تو افتد دلم
      فارقم از روز حساب و کتاب
      
      جاذبه ی محض مرا نور کن
      حضرت خورشید به جانم بتاب
      
      جذبه ی پیغمبر اُمّی جواد
      ای به ابی انت و اُمی جواد
      
      نیست فقط روز مبادا کریم
      هست همه روز و شبم با کریم
      
      یاد گرفته است که بر هیچ کس
      رو نزند این دلم الا کریم
      
      هر چه گره بیشترم می زند
      كم شود این فاصله ها ... تا کریم
      
      خواهش ما جرعه ای از آب بود
      داد ولی پهنه ی دریا کریم
      
      بس که در بسته زدم خسته ام
      باز نشد هیچ در امّا کریم
      
      در نزده در به روی ام باز کرد
      باز همین طایفه اعجاز کرد
      
      فیض مسیحایی ات عیسی بَرَد
      دست به دامان تو موسی برد
      
      از همه دل می برد آقای ما
      بیشتر از حضرت زهرا برد
      
      روی پرش لطف کن و پا گذار
      رتبه ی جبریل به بالا برد
      
      شکر برات حرم آخر رسید
      ناله ی مجنون دل لیلا برد
      
      بال بده تا حرم کاظمین ... 
      با نفس وای حسینم ... حسین
      
      مثل همیشه دم ایوان طلا
      نام تو شد نام تو سوگند ما
      
      نام تو را گفتم و باران گرفت
      خیس شد از گریه ی ما صحن ها
      
      پنجره فولاد گره باز کرد
      از من افتاده به لطف شما
      
      مثل همیشه دم باب الجواد
      حاجت ما بود که آقا رضا ...
      
      ... جان جوادت ببرم کاظمین
      تا که بخوانیم به پایین پا ...
      
      ..." آمدم ای شاه پناهم بده
      خط امانی ز گناهم بده "
      
      وای اگر غصه ی مادر نبود
      حال تو اینقدر مکدر نبود
      
      مثل حسن شد جگر ریز ریز
      حیف که بالین تو خواهر نبود
      
      کاش زمین آب نمی ریختند
      حیف به جز خنده پسِ در نبود
      
      سخت کشیدند تو را روی بام
      وای اگر بام کبوتر نبود
      
      شکر خدا قسمت تو بام شد
      گودی و نامحرم و خنجر نبود
      
      خوب شد از حنجره ات خون نریخت
      حرمله در لحظه ی آخر نبود
      
      شکر خدا پیش نگاهت ز بام
      بر سر نیزه سر اصغر نبود
      
      شکر خدا پیکرت عریان نشد
      زیر سم اسب پریشان نشد
      
      حسن لطفی



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام جواد(علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 20 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام جواد(علیه السلام)


       
      روشن تر از روز است خیلی بامرامند
      وقتی کریمان با گدایان هم کلامند
      
      الحق که آقازاده ها یک یک امیرند
      الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند
      
      در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم
      وقتی گدای این درم، مردم گدامند
      
      عین عدم هستیم و با آنان وجودیم
      پس ما همان هاییم که آن ها بنامند
      
      سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد
      این خانواده از طفولیت امامند
      
      چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»
      فرزندهای فاطمه با احترامند
      
      هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند
      این چهارده تا روشنی صبح و شامند
      
      این چهارده آیینه از بس که شبیه اند
      وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند
      **
      و الله این پروانگی ما می ارزد
      هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد
      
      معشوق عالم می شود یک روز، عاشق
      مجنون ما اندازه لیلا می ارزد
      
      قلاده ما را همین گوشه ببندید
      سگ هم کنار خانه این ها می ارزد
      
      سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم
      هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد
      
      یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم
      حالا که شد مال تو از حالا می ارزد
      
      این گریه ها را آیه تطهیر گفتند
      یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد
      
      با کاظمین تو بهشتی دارم این جا
      پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد
      
      پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً
      وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!
      
      دستی بکش بینا کنی این چشم ها را
      با معجزات تو چه نابینا می ارزد!
      
      کافی ست ما را این که بابای تو خندید
      لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد
      **
      آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
      دارد زیادش می کند لطف زیادت
      
      آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
      آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!
      
      تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
      من کیستم؟ من از گدایان بلادت
      
      من از در این خانه ات جایی نرفتم
      پس رو مگردان از گدای خانه زادت
      
      آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
      حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
      
      تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
      نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
      
      تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
      عرض ارادت می کند بر بامدادت
      
      بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
      با گریه لطف دیگری دارد عبادت
      
      آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
      پس می نویسیمت جواد بن الجوادت
      **
      بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم
      جبریل حتی می گذارد بال و پر هم
      
      به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً
      وقتی دوا می سازم از این خاک در هم
      
      تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت
      بال و پر ما سوخته حتی جگر هم
      
      با آبروی تو تهجّد آبرو یافت
      فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم
      
      با این جمالی که تو را دادند، باید...
      بین خریداران تو باشد پدر هم
      
      نام مرا هم بین این عشاق بنویس
      بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم
      
      ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت
      یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم
      
      در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!
      این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم
      
      هستند یک یک شیرها دنبال دامت
      چشمان آهوی خراسانِ پدر هم
      
      فهم من از لطف جوادی تو این است:
      که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم
      
      ما را ببر تا کاظمین این بار با هم
      ما را بخر در کاظمین این بار درهم
      **
      جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد
      وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد
      
      ما را برای در زدن معطل نکردند
      اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد
      
      این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
      نام علی که اصغر و اکبر ندارد
      
      طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
      از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد
      
      بین مقامات رباب این شان کافی ست
      که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد
      
      وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت
      میدان علمداری ازین بهتر ندارد
      
      وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت
      آخر گمان کردند که لشگر ندارد
      
      طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
      حیرانی است و کودکی که سر ندارد
      
      گیرم که از فردا دوباره آب وا شد
      چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد
      
      علی اکبر لطیفیان

      
      ***********************
      
      
      ماه نور است و ماه اشک و دعا
      ماه دستان سمت بالاها
      
      به لبم شور یا من ارجوه است
      در دلم شوق بندگی خدا
      
      و در خانه ی امام رئوف
      صف کشیده دوباره خیل گدا
      
      چشم یعقوب میشود روشن
      عطر یوسف گرفته بیت رضا
      
      وقت تنزیل کوثر آمده است
      ابتران را بگو پس از زهرا
      
      بار دیگر خدا کرامت کرد
      به رضا گل پسر عنایت کرد
      
      پر گرفتم از اعنتای شما
      مستمندم به یک دعای شما
      
      میرسد تا خدا کسی که فقط
      پر زده پشت ردّپای شما
      
      مثل داوود میشود خوش لحن
      هرکسی بشنود صدای شما
      
      هرچه جود است میرسد پشتش
      به در خانه ی عطای شما
      
      و چه خوش گفت سعدی شیراز
      من گمانم که در رثای شما...
      
      ...ما گدایان خیل سلطانیم
      شهروند هوای جانانیم
      
      اوج اوج فلک نگاه شما
      راه جنت به سمت راه شما
      
      سمت بالای آسمان سلوک
      میرود شیعه در پناه شما
      
      آتش دوزخ است در جانش
      گر بیفتد کسی به آه شما
      
      و اذا الشمس میچکد هر شب
      ز شبستان روی ماه شما
      
      و بزرگان شهر آیینه
      همچو سرباز در سپاه شما
      
      ای به دل ها امیر یا مولا
      دست ما را بگیر یا مولا
      
      غزل از شوقتان غزل گشته
      شهد گل از لبت عسل گشته
      
      ذره ای را که تو نظر کردی
      رفته تا آسمان زحل گشته
      
      از گدایی درگهت حاتم
      در عطا و کرم مثل گشته
      
      سیئه از نگاه احسانت
      همه جا بهترین عمل گشته
      
      مظهر حی لا یموتی تو
      نام تو شور لم یزل گشته
      
      گرچه وصفت به قدر دریا بود
      عمر تو قد عمر گل ها بود
      
      بین قنداقه همچنان عیسا
      خطبه خواندی چه واضح و غرّا
      
      قصه ی مادرت چو ماریه شد
      تو که بودی ز نسل آل کسا
      
      من بمیرم چرا قیافه شناس...
      لعنت حق به دشمنت آقا
      
      ای امامت به تو شده تثبیت
      ای دل امام قبل؛ شما
      
      مشتی از خاک کوچه ها بردار
      روضه خوان شو به غربت زهرا
      
      روضه ی دست و سینه و بازو
      روضه ی زخم تازه ی پهلو
      

      
      **********************
      
      
      سلام حضرت باران سلام یا مولا
      امام زاده ی سلطان سلام یا مولا
      
      گدا برای تو بودن بهانه می خواهد
      ظهور معرفتی عاشقانه می خواهد
      
      شکوه حسن تو را آسمان نمی داند
      سرود اوج تو را جز ملک نمی خواند
      
      نگاه لطف تو را عالمی گدا بوده
      فقیر منّت آیات هل اتی بوده
      
      سحاب رحمت و رافت ، عطای بی منّت
      جواد جود و کرم ، نور ذاتی عصمت
      
      قنوت صبح دعا در نگاه شبهایت
      نشسته خیره به هر لحظه ی تماشایت
      
      به جان خریده ام آقا مدال دینت را
      شکوه صبح طلایی کاظمینت را
      
      رفیق نیمه شب از آسمان دعایم کن
      برای صبح زیازت مرا صدایم کن
      
      صدا کن ای تو مرا مقتدای زیبایی
      سرود آبی گلواژه های دریایی
      
      مدام معتکفم در حریم احسانت
      نشسته ام به گدایی روح ایمانت
      
      نشسته ام که امام الهدی مرا بخری
      مرا خریده و تا وادی فنا ببری
      
      شبیه رقص کبوتر کنار آینه ها
      طواف می کنم این لحظه ها به دور شما
      
      کنار شمع وجودت که حرف سرما نیست
      تو هستی از چه بترسم که نار بر ما نیست
      
      وحید محمدی
      
      ********************
      
      
      با حضورت ستاره ها گفتند
      نور در خانه ی امام رضاست
      کهکشان ها شبیه تسبیحی
      دستِ دُردانه ی امام رضاست
      **
      مثل باران همیشه دستانت
      رزق و روزی برای مردم داشت
      برکت در مدینه بود از بس
      چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
      **
      زیر پایت همیشه جاری بود
      موج در موج دشتی از دریا
      به خدا با خداتر از موسی
      بی عصا می گذشتی از دریا
      **
      با خداوند هم کلام شدی
      علت بُهت خاص و عام شدی
      «کودکی هایتان بزرگی بود»
      در همان کودکی امام شدی
      **
      رزق و روزی شعر دست شماست
      تا نفس هست زیر دِیْن توایم
      تا جهان هست و تا نفس باقی است
      ما فقط محو کاظمین توایم
      **
      من به لطف نگاهت ای باران
      سوی مشهد زیاد می آیم
      دست بر روی سینه هر بار از
      سمت باب الجواد می آیم
      
      سید حمیدرضا برقعی
      
      ********************
      
      
      مینویسم سر خط نام خداوند رضا
      شعر امروز بپرداز به لبخند رضا
      
      آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
      از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟
      
      آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
      " عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد "
      
      آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟
      یا که از چهره ی این طفل  نقاب افتاده؟
      
      بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود
      " دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود "
      
      آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت
      روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت
      
      عدد سائل این خانه زیاد است امروز
      شعر وارد شده از باب جواد است امروز
      
      باز با لطف رضا کار من آسان شده است
      کاظمین دلم امروز خراسان شده است
      
      دوست دارم که بگردم حرم مولا را
      بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را
      
      بنویسید که تقویم بهاری بشود
      روز او روز پسر نام گذاری بشود
      
      خالق از دفتر توحید جناس آورده
      جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟
      
      شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده
      رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده
      
      به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد
      گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد
      
      این جوان کیست که معنای قیامت شده است
      سند محکم اثبات امامت شده است
      
      گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است
      با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است
      
      این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد
      بنویسید رضا هم علی اکبر دارد
      
      اهل بیت آینه ی بی مثل قرآن اند
      این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟
      
      نسل در نسل، شما مایه ی ایمان من ید
      من نفس می کشم از اینکه شما جان من ید
      
      نزند دشمنت از روی حسادت نظرت
      چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت...
      
      غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد
      پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد
      
      پسرت مثل علی بوده، امیر است امیر
      پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر
      
      آخر شعر من از قلب هدف می گذرد
      کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد
      
      تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست
      چون که بی نام علی  ماه رجب کامل نیست
      
      یا علی یا اسد الله عنان دست تو است
      جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است
      
      مجیدتال



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام جواد(علیه السلام) مهدی وحیدی
[ 20 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام جواد(ع)

الا کرم ز تو مشهور يا امام جواد
کلام توست همه نور يا امام جواد

ائمه‌اند جواد و توئي جواد همه
که گشته جود تو مشهور يا امام جواد

سزد ز لعل لب حضرت رضا ريزد
به مدح تو دُر منثور يا امام جواد

اگر چه نزد شما آبروي نيست، مرا
مکن ز درگه خود دور يا امام جواد

گدايي‌ام به درت جز بهانه‌اي نبوَد
مراست وصل تو منظور يا امام جواد

به روي زائر تو بوسه مي‌زند جبريل
به ذکر «سيعک مشکور» يا امام جواد

به کاظمينِ تو روي نياز برده کليم
سلام مي‌دهد از طور يا امام جواد

جحيم اگر تو نگاهش کني حديقه گل
بهشت بي تو کم از گور يا امام جواد

اگر چه ران ملخ هم ندارم اي مولا
مرا بخوان به درت مور يا امام جواد

قضا به حکم تو محکوم، اي وليِ خدا
قدر به امر تو مأمور يا امام جواد

لباس نور مرا بر تن از ولادت توست
گناه، وصل? ناجور يا امام جواد

خدا ثناي تو را گفته و چگونه مرا
بوَد ثناي تو مقدور يا امام جواد

لب تو داشت تبسّم، ولي دلت را بود
هزارها غم مستور يا امام جواد

نديد دختر مأمون جلال و قدر تو را
چو بود چشم دلش کور يا امام جواد

هزار مرتبه نفرين به دختر مأمون
که شد به قتل تو مسرور يا امام جواد

فراز بام به گرد تن تو بگرفتند
پرندگان هوا شور يا امام جواد

شهادت تو در آن حجره با لب تشنه
بوَد تجسّم عاشور يا امام جواد

عنايتي که شود روز حشر «ميثم» هم
به دوستي تو محشور يا امام جواد

غلامرضا سازگار

 



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام جواد(ع) مهدی وحیدی
[ 29 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام جواد(ع)

  
   
       
      ماخشكساليم و شما باران مايي
      درياي لطف و فضل بي پايان مايي
      
      وقتي كه اسم فاطمه روي لب ماست
      بوي تو مي آيد، يقين مهمان مايي
      
      شاگرد درس تو كرامت پيشه گان اند
      استاد درس مكتب عرفان مايي
      
        هركس كه باشد منكرت پست است اما
      من مطمئنم اينكه تو، قرآن مايي
      
      آنكس كه با تو رفت بيراهه نرفته
      دركشتي فيض خدا، سكان مايي
      
      ازلطف و احسان شما، ازعلم و جودت
      بي پرده مي گويم شما ايمان مايي
      
      تو در دل خوبان عالم جاي داري
      زيرا كه نور ديده سلطان مايي
      
      چشم و چراغ هشتمين ماه خدايي
      يعني كه فرزندعلي موسي الرضايي
      
      آنقدركه چشمان زيباي تو ناز است
      مانند سجاده به طاق عرش باز است
      
      وقتي كه اسم تو مي آيدآسمان هم...
      ...با ذكرنامت غرق در سوز و گداز است
      
      يك دوقدم بردار كه عالم ببيند
      خاك زمين ازگامهايت دلنواز است
      
      روزقيامت مي شود فهميد اين را :
      هركس كه قدري با تو باشد سرفراز است
      
      ماراهم از حال دعايت جرعه اي ده
      آقا امامت كن بيا وقت نماز است
      
      مرغ سحر ديشب تمام ذكرش اين بود
      نام جواد از روز اول چاره ساز است
      
      وقتي كه تو روبه خدا غرق دعايي
      انگار كه حيدر كنار جانماز است    
      
       مارا بخر تا كه براي تو بمانيم
      روزيمان كن تا گداي تو بمانيم
        
      در هر نگاه تو صفارا مي توان ديد
      قطعا علي موسي الرضا را مي توان ديد  
      
      درنيمه شبهاي خدايي تو آقا
      هرشب سرشك ربّنا را مي توان ديد
      
      آقا بجان نوكرانت كفر اين نيست
      درچشمهاي تو خدا را مي توان ديد
      
      دست گدا وقتي كه سوي تو دراز است
      لطف امام مجتبي را مي توان ديد
      
      هرشب كنار سفره ات خضر و كليم اند
      چون حضرت خيرالنسا را مي توان ديد
      
      عالم فقير دستهايت هست زيرا
      درخانه تو انبيارا مي توان ديد
      
      از آسمان كاظمين ازروي گنبد
      گلدسته هاي كربلا را مي توان ديد
      
      از صحن تو تا كربلا يك راه دارد
      يك جاده اي كه نام ثارالله دارد  
      
      مهدی نظری 
       
      *********************
       
       
      آمدي تا که عشق ما بشوي
      ثمر کار انبيا بشوي
      
      در زمان قنوتهاي دلم
      پاسخ ذکر ربّنا بشوي
      
      آمدي تا به عرصه ي بخشش
      در صف بندگي خدا بشوي
      
      کربلا مشهد است و آمده اي
      تا علي اکبر رضا بشوي
      
      نقل کردند اين حکايت تو
      برکت بارد از ولادت تو
      
      آمدي استعاره ها گم شد
      اي نهادم گزاره ها گم شد
      
      داستانهاي حاتم طايي
      وسط برگه پاره ها گم شد
      
      با حضورت قدي علم کردي
      زير پايت مناره ها گم شد
      
      جلوه اي کرده اي به نيمه ي شب
      ماه بين ستاره ها گم شد
      
      آمدي مثل سوره ي کوثر
      سندم آيه ي هوالابتر
      
      درک عشق تو درک اسرار است
      روي تو روي نور الانوار است
      
      دست رد روي سينه اي نزدي
      حرف من نيست ،عين آمار است
      
      گر مرا پيش تو عقيقه کنند
      باز هم چشم تو طلبکار است
      
      بارها حاجت مرا دادي
      اين براي هزارمين بار است
      
      باز هم چون هميشه پر دردم
      عشقتان را فقط طلب کردم
      
      بين آيات، والضحي عشق است
      نهمين رؤيت خدا عشق است
      
      دل بيمار و حضرت آقا
      مردن و بودن و شفا ؛ عشق است
      
      بين اين قبله هاي بي همتا
      کاظمين، مشهدالرضا عشق است
      
      از براي زيارت سلطان
      در باب الجواد را عشق است
      
      چيست خورشيد ؟ انعکاس شما
      چيست قرآن؟ اقتباس شما
      
      شاعر اين حضورتان شده ام
      قالي زير پايتان شده ام
      
      نذر تو کرده آن قدر مادر
      تا زماني که من جوان شده ام
      
      جشن امسالتان چه رويايي است
      چون که هم سن و سالتان شده ام
      
      چون که در کودکي شدي رهبر
      مؤمن صاحب الزمان شده ام
      
      اي که هستي جواد مادر زاد
      جشن ميلاد تو مبارک باد
      
      رضا تاجیک
       
        *********************
      

      
      قسم به آنکه به گنجشک بال و پر داده
      همان که بال قنوت دم سحر داده
      
      قسم به سوره ی خورشید و آیه آیه ی آن
      که نور را به دل روشن بشر داده
      
      قسم به آه درختی بدون بَر،که جبر
      شکوه ساقه ی خود را به یک تبر داده
      
      دمیده بر دم صور مدینه اسرافیل
      ترانه خوانده و آواز عشق سر داده
      
      که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید
      فلک به دامن خورشیدتان قمر داده
      
      کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست
      خدا دوباره به این خاندان پسر داده
      
      پسر نه کوثر قرآن ضامن آهو
      جواد آل علی جان ضامن آهو
      
      همان که سجدگهش آسمان عیسی شد
      همان که خاک درش کوه طور موسی شد
      
      همان که آرزویش بر دل زکریا ماند
      همان که دیدن او آرزوی یحیی شد
      
      همان که ذره شد از لطف چشم او خورشید
      همان که قطره ز شوق نگاش دریا شد
      
      همان که روشنی چشم آسمانی هاست
      ستاره ی سحر آسمان بابا شد
      
      همان که در وسط طعنه ها و تهمت ها
      رسید و قصه ی کوثر دوباره احیا شد
      
      مدینه مکه و ریحانه هم خدیجه ی آن
      رضا رسول خدا و جواد ،زهرا شد
      
      رسید سیب بهشت خدا، خدا را شکر
      رسید یوسف یعقوب ما،خدا را شکر
      
      به شیوه ی پدر این چشم مهربان شده است
      همان نگاه همان عاطفه همان شده است
      
      همان صمیمیت و گرمی و صفای سبز
      همان پناه که آهو دخیل آن شده است
      
      اگر غلط نکنم بوی یاس می آید
      اگر درست بگویم رضا جوان شده است
      
      جواد،جود خداوند آسمانها هست
      که با زبان زمینی او بیان شده است
      
      منم گدای امامی که قرص مهر و ماه
      به دست سائل او مثل قرص نان شده است
      
      فقط نه ملجأ حاجات مردمان زمین
      که مأمن همه ی آسمانیان شده است
      
      کسی که سائل این خانه هست می داند
      جواد، جود کند سائلی نمی ماند
      
      مخاطب همه ی نامه های من شده ای
      توسلی همه روزه برای من شده ای
      
      خودت نه حرز جوادت برای ما کافی ست
      هزار شکر خدا را دعای من شده ای
      
      در این زمین که هوای نفس کشیدن نیست
      حیات من نفس من هوای من شده ای
      
      دلم بهانه صحن تو دارد آقا باز
      بهانه ی سفر کربلای من شده ای
      
      مرا سفر ،سفر کاظمین قسمت کن
      مرا زیارت قبر حسین قسمت کن
      
      محسن عرب خالقی
       
     *********************       
       
      بر آن شديم باز كه دلبر بياوريم
      در آسمان، ستاره ی ديگر بياوريم
      
      بايد دوباره نخل ولا را ثمر دهيم
      يعني به باغ عشق صنوبر بياوريم
      
      خورشيد روي ديگري از نسل ياسها
      مهتابي از تبار بيمبر بياوريم
      
      اي جبرئيل مژده بده بر رضايمان
      بايد براي پر زدنش پر بياوريم
      
      تا چشمهاي ابتريان كورتر شود
      بايد دوباره سوره كوثر بياوريم
      
      اين طفل باب رحمت و باب مراد ماست
      از اهل بيت ماست همانا جواد ماست
      
      دستان ابرها سبد گاهواره اش
      پر ميكشند حور و ملك با اشاره اش
      
      دنيا ترانه خوان قدومش غزل غزل
      جنت قصيده ايست ز يك استعاره اش
      
      از عرش تا زمين همه صف بسته منتظر
      دل بيقرار مانده به شوق نظاره اش
      
      در لابلاي بال سپيد فرشتگان
      خورشيد ديگريست رخ ماهپاره اش
      
      غرق ستاره ميكند آغوش عشق را
      وقتي رسيده با قدم پر ستاره اش
      
      با خنده اش گل از گل بابا شكفته است
      بر روي دست مادرش آرام خفته است
      
      وقتي كه آمدي تو،باران نزول كرد
      از فرط شوق بر تنمان جان نزول كرد
      
      جبريل بهر تهنيت از نزد كردگار
      همراه خيل حوري و قلمان نزول كرد
      
      گويا دوباره مثل تمام كريمها
      كاملترين كرامت انسان نزول كرد
      
      در ليله هاي قدر خدا دفعه نهم
      قرآن دوباره بر روي قرآن نزول كرد
      
      اي يوسف رضا كه به بازار حسن تو
      نرخ فروش يوسف كنعان نزول كرد
      
      اي آسمان جود بباران كرامتت
      در خرمن وجود بباران كرامتت
      
      تو كوثر آمدي و ز كوثر چكيده اي
      در ظلمت هميشه ی دنيا سپيده اي
      
      تو اولين ولي خدايي كه اينچنين
      در سن كودكي به امامت رسيده اي
      
      مأمون و  پور اكثم ، نزد تو عاجزند
      با تيغ علم گردنشان را بريده اي
      
      تو آن نسيم سبز در اوج طراوتي
      كه در كوير مرده دلها وزيده اي
      
      ما در مسير پرتو باب المراديت
      تو در جوار جد خودت آرميده اي
      
      مرده است هر كسي نرود زير دين تو
      جانهاي ما فداي تو و كاظمين تو
      
      پروردگارمان كه تورا آفريده است
      ما را اسير دست شما آفريده است
      
      قبل از ازل كه وصله جود شما شديم
      مارا به خاطر تو گدا آفريده است
      
      يعني به جز شما به كسي رو نميزنيم
      وقتي جواد ابن رضا آفريده است
      
      يعني تويي كه نقطه عطف كرامتي
      خالق براي جود خدا آفريده است
      
      با هديه اش براي امام رئوفمان
      بابي براي حاجت ما آفريده است
      
      با نام تو هر آينه دلشاد ميشود
      هر كس دخيل بنجره فولاد ميشود
      
      محمد بیابانی
       
     *********************
       
       
      نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد
      تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد
      
      تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش
      زمین برای همیشه پر از مسیحا شد
      
      درست مثل زمان تولد زهرا
      مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد
      
      هزار حظ منزه به دیده اش آمد
      همین که چشم ستاره به روی تو وا شد
      
      و آسمان اگر امروز این همه بالاست
      به پای قامت طوبایی شما پا شد
      
      صدای پای کریمانه تو می آید
      دلم به پشت در خانه تو می آید
      
      تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است
      دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است
      
      میان خیل هزاران  هزار بخشنده
      برای جود خودش انتخابتان کرده است
      
      هزار و چهار صد سال می شود که خدا
      مرا پیاله به دست شرابتان کرده است
      
      تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن
      تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است
      
      قسم به کعبه برای شفاعت فرداست
      اگر جواد الائمه خطابتان کرده است
      
      خدا سرشته تو را تا که مثل نور کند
      کریمی اش به کریمی تو ظهور کنتد
      
      مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد
      شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد
      
      برای آنکه خدا حاجت مرا بدهد
      مرا نوشت و مرید  تو را نوشت مراد
      
      به روی صفحه پیشانی ام ملائک تو
      نوشته اند سگ خانه امام جواد
      
      چگونه لطف نداری به این اسیری که
      غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد
      
      صدای اول عشق و صدای آخر عشق
      تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد
      
      رسیده است به روی مهت سلام رضا
      علی اکبر در خانه امام رضا
      
      تو آمدی پی اکرام و هم نشینیمان
      جواب عاطفه باشی به مستکینیمان
      
      تو آمدی  ز طبق های آسمان پایین
      و کردی از پی چشمانتان زمینیمان
      
      چگونه دست توسل نیاوریم آقا
      تو آمدی که همیشه گدا ببینیمان
      
      تویی تو ماحصل چله ی توسل ها
      تویی شراب طهورای اربعینیمان
      
      تویی که حق خدایی به گردنم داری
      تو آفریده شدی تا بیافرینیمان
      
      تو را جواد و مرا آفریده ات کردند
      قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند
      
      نگاه بی مثلت از تبار خورشید است
      ضریح چشم قشنگت مدار خورشید است
      
      کواکب از جریان تو نور می گیرند
      طلوع نور شما تا دیار خورشید است
      
      تو انعکاس جمال امام خورشیدی
      شبیه آینه ای که کنار خورشید است
      
      همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد
      به گوش خویش سرودم که کار خورشید است
      
      قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا
      به آن دیار که مه پاره یار خورشید است
      
      جواب کودک خورشید سر بریدن نیست
      جواب نور گلوی سحر بریدن نیست
      
      علی اکبر لطیفیان

       
       *********************

      
      بر سر آنم زبان بگشايم و آوا كنم
      خويش را در محضر مولاي خود پيدا كنم
      
      تا بگويد سر گذشت غربتش را بهر من
      سر گذارم بر قدومش با دلش نجوا كنم
      
      او امام هشتم و آئينه ذات خداست
      عالمي را من فقط با نام او شيدا كنم
      
      تا كه مولانا رضا از دست من گردد رضا
      از زبان حال او گويم روايت اي خدا
      
      سالها من منتظر بودم كه آيد گوهرم
      اين مبارك كودك و نور دو چشم مادرم
      
      او مبارك تر بود از هر چه مولود است وبس
      او محمد يا جواد است وبود تاج سرم
      
      او امامت را برايم تا ابد تثبيت كرد
      كرد رسوا فتنه ي خصم لعين و ابترم
      
      او مسيح عترت صديقه ي اطهر بود
      در مقام عصمتش همپايه ي كوثر بود
      
      كودك است اما چو لب وا كرد غوغايي نمود
      خطبه اي كوتاه خواند و كار زيبايي نمود
      
      آنچنان شيوا سخن گفت و عدو را پست كرد
      آنكه اهلش بود گفتا كار زهرايي نمود
      
      رفع تهمت كرد، از آن كه ز مريم برتر است
      بهر مادر كودك نازم مسيحايي نمود
      
      گفت من  از نسل زهرايم عزيز حيدرم
      من جواد ابن الرضا آئينه پيغمبرم
      
      گر نمي آمد بناي دين حق كامل نبود
      دشمن من شاد مي شد گر مرا حاصل نبود
      
      گر نمكي آمد اگر چه بعد عمري انتظار
      تهمت ديرينه ي ابتر مرا باطل نبود
      
       بهر ديدار جمال نازنين كودكم
      كس شبيه من چنين آشفته و بيدل نبود
      
      پيش زهرا سر فرازم اين جواد من بود
      ني كه بهر شيعه اين باب المراد من بود
      
      دست از او بر مداريد اين گل زهرا بود
      دست او باز است وكارش حل مشكل ها بود
      
      ني فقط آبادي دنيا بخواهيد از جواد
      در قيامت كار او زيباتر از دنيا بود
      
      كم از او هرگز مخواهيد اين جفا بر او شود
      عاشق ديدار سائل چشم اين  آقا بود
      
      هستي ام دار وندار من همين دردانه است
      هر كه صاحب عقل باشد بهر او ديوانه است
      
      با چه جرات شرح او صاف كمالش مي كنيد
      با قياس يوسفي وصف جمالش ميكنيد
      
      يوسف از درياي زيبايي او يك قطره است
      از خدا گو ئيد گر نشر خصالش مي كنيد
      
      اين جواد من شبيه من غريب وبي كس است
      منعم از گريه چرا وقت وصالش مي كنيد
      
      گو ئيا مي بينم اينك در جواني دلبرم
      مي شود مظلوم كشته مثل زهرا مادرم
      
      ماهيان بحر و مرغان هوا گريان او
      جمله ذرات دو عالم ميشود نالان او
      
      از شرار زهرو از سوز عطش پرپر زند
      كف زند شادي نمايد زوج بي ايمان او
      
      در شب ميلاد او من روضه خواني مي كنم
      جان من كه باب او هستم فداي جان او
      
      اولين مرثيه خوان و روضه خوان او منم
      هر كه گويد از غم او ميزبان او منم
      
      جواد حيدري

    *********************

      
      وقتي بساط عشق بازي چيده مي شد
      سجاده سبزي کنارش ديده مي شد
      
      يک پيرِ عاشق بادعاي مستجابش
      در امتحان عاشقي سنجيده مي شد
      
      صبرش اگر چه شهره ي هفت آسمان بود
      گه گاهي از زخم زبان رنجيده ميشد
      
      گويا دوباره کوثري در بين راه است
      کم کم سحر شام دل غمديده مي شد
      
      از نور زهراييِ اين  فرزندخورشيد
      طومار غربت در جهان برچيده ميشد
      
      دانيد اين اسطوره دلدادگي کيست؟
      در آسمانها اين چنين ناميده ميشد
      
      او کيست؟آقازاده شمس الشموس است
      آرامش جان و دل سلطان طوس است
      
      او مثل نوري جلوه کرد و بهترين شد
      همچون رسول الله پيغمبر ترين شد
      
      از آسمانها آمد و جاري تر از اشک
      مانند زهرا مادرش کوثرترين شد
      
      سر تا به پايش بود توحيد مجسم
      بر باده رب الکرم ساغر ترين شد
      
      او چندسالي گرچه مهمان بود ما را
      اما تجلي کرد و نام آور ترين شد
      
      بر تار گيسويش گره خورده دل ما
      اين شاه زاده ،تک پسر، دلبرترين شد
      
      شد زنده ياد يوسف ليلا دوباره
      ابن الرضا بود و علي اکبر ترين شد
      
      در چند جايي که عيان شد غيرت او
      با نام زهرا مادرش حيدر ترين شد
      
      فرمودبابايش از او بهتر نباشد
      مولود ازاو بابرکت تر نباشد
      
      او آمد و ابن الرضايي کرد مارا
      از برکت نامش خدايي کرد مارا
      
      مشتي زخاکيم و قدم بر ما نهاد و
      تا عرش برد و کبريايي کرد مارا
      
      دست کريم اين امام ذره پرور
      يک عمر مشغول گدايي کرد مارا
      
      صوت دل آراي مناجاتش سحرها
      سر مست جانان و هوايي کرد مارا
      
      بوسيدن خال رطب دارش در اين ماه
      مهمان بزم باصفايي کرد مارا
      
      يک قطره ي اشک از کنار سفره ي او
      هر نيمه شب مردي بکايي کرد مارا
      
      از گوشه صحن و سراي کاظمينش
      مست حسين و کربلايي کرد مارا
      
      نيمه نگاه اوست تسکين الفؤادم
      کلب امير کاظمين ،عبدالجوادم
      
      لبخند او آرامش جان رضاشد
      يوسف شدو مهمان کنعان رضا شد
      
      سجاده بابا شده گهواره ي او
      لالايي اش آهنگ قرآن رضا شد
      
      ابرو تکان مي داد و بابا عشق ميکرد
      با غمزه اي جانانه جانان رضا شد
      
      آمد که باقي مانده توحيد باشد
      با نام او شيعه مسلمان رضا شد
      
      قدش عصاي پيري ِ اين پيرمرد است
      قد راست کرد اصل ارکان رضا شد
      
      هر کس که از باب الجواد آمد زيارت
      با دست پر مشمول احسان رضا شد
      
      اما خدالعنت کند فاميل  بد را
      که باعث قلب پريشان رضا شد
      
      امشب دلم جايي دگر هم پرگشوده
      ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده
      
      امشب نمي دانم چرا در پيچ و تابم
      اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
      
      مي جوشم و مي جوشم و لبريزم از اشک
      چله نشيني پاي خَم کرده شرابم
      
      امشب دخيل گوشه گهواره هستم
      دلگرمم و ايمن قيامت از عذابم
      
      عشاق را گويم ازين پس تا قيامت
      با نام اصليم کنيد اينسان خطابم
      
      عالم همه دانند در کوي محبت
      من ريزه خوار سفره ي طفل ربابم
      
      با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ
      ششماه سردار خيام بوترابم
      
      اي کاش همچون حق شناس پاک طينت
      عبد علي اصغر کند  زهرا حسابم
      
      حالا که غم آلود گشته ناله هايم
      انگار باب القبله ي کرب و بلايم
      
      او را خدا مي خواست مه پاره ببيند
      مسند نشين کنج گهواره ببيند
      
      بر روي دستان پدر با کام عطشان
      با روي خونين ، حنجري پاره ببيند
      
      وقتيکه جسمش روي دستان پدر بود
      آقاي عالم را چه بيچاره ببيند
      
      يک عمر با زخمي که مانده روي سينه
      دور حرم بانويي آواره ببيند
      
      اما در آخر چون عموجانش ابالفضل
      اورا صف ِمحشر همه کاره ببيند
      
      لب تشنگان اشک را اين طفل ساقيست
      شش ماه تا قرباني ششماهه باقيست
      
      قاسم نعمتي



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام جواد(ع) مهدی وحیدی
[ 29 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام جواد(ع)

      دلگير تر از سينه‌ي تنگم قفسي نيست
      در خانه‌ي تنهايي من همنفسي نيست
      تنهاتر از اين بي‌كس دلمرده كسي نيست
      من يكسره فريادم و فريادرسي نيست
      
      در حسرت آغاز بهار است كويرم
      
      واكن دهن شيشه‌ي من را به لبي يا
      دم كن نفس شرجي من را به تبي يا
      پر كن بغل سرد مرا يك دو شبي يا
      سر كن با من چند سحر در رجبي يا
      
      فرصت بده تا پيش قدمهات بميرم
      
      وقتي كه به موي تو مسير دلم افتاد
      صدها گره‌ي كور سرِ مشكلم افتاد
      شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد
      صد شكر كه در خانه‌ي تو منزلم افتاد
      
      در پيچ و خم عشق تو در آمده پيرم
      
      آغاز بهار است صداي قدم تو
      جنگل شدم از آب و هواي قدم تو
      سر مي‌دود از شوق براي قدم تو
      چشمان مدينه شده جاي قدم تو
      
      از هرچه به غير از قد و بالاي تو سيرم
      
      جان همه‌ي شهر به گيسوي تو بسته است
      نان همه بر همت بازوي تو بسته است
      بند دل عيسي به دم هوي تو بسته است
      طاقي است دل ما كه به ابروي تو بسته است
      
      با دست تو ورز آمد از آغاز خميرم
      
      با آمدنت ختم شده غصه‌ي بابا
      لبخند تو شد ساحل آرامش دريا
      شد بسته در تهمت بي‌پايه و بي‌جا
      مبهوت شد از ذره‌اي از علم تو يحيي(يحيي بن اكثم)
      
      گفتي كه من از طايفه‌ي علم غديرم
      
      خورشيد شدي ساقي اين نور علي شد
      نوري نبوي آمد و منشور علي شد
      آتش خودِ حق بود ولي طور علي شد
      تأكيد به مستي شد و انگور علي شد
      
      از عقل جدا شد سرِ اين كوچه مسيرم
      
      حرف از علي و آينه‌ها شد چه بجا شد
      دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد
      غم ، پشت سرم آبله‌پا شد چه بجا شد
      اين شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد
      
      از شعله‌ي اين راز گُل انداخت ضميرم
      
      محمد بختیاری 
       
   
   **********************

      
      حس باران در نگاه ساده ات
      شوق رفتن در مسير جاده ات
      
      مبدا مشهد، مقصد من كاظمين
      نقشه ي راهم گل سجاده ات
      
      مي روم از سنگلاخ عاشقي
      تا نهايت هاي دور افتاده ات
      
      رفتن و رفتن بدون  وقفه اي
      شيوه ي شب گردي دلداده ات
      
      مي رسم يك روز بر دروازه ي
      چشم هاي مهربان و ساده ات
      
      جا گرفته كهكشاني از غزل
      در مدار زلف پيچ افتاده ات
      
      در تفرج گاه صبح شعر من
      دب اكبر مي شود كباده ات
      
      حضرت والا،  امام عالمين
      يوسف زهراي شهر كاظمين
      
      ساحل درياي جودت بيكران
      هفت دريا قطره اي از فضلتان
      
      سفره ي احسانتان گسترده است
      حاتم طائي نشسته پاي آن
      
      من گداي اهل بيتم، اي امير
      باب حاجات من است اين آستان
      
      روزي من را خدا دست تو داد
      كاسه اي آب و كمي خرما و نان
      
      قرص نان ها دست پخت فاطمه ست
      شك ندارم اي كريم مهربان
      
      گندمش را از بهشت آورده اي
      از زمين هاي خودت در آسمان
      
      خانه ات آباد باشد تا ابد
      كوري چشم حسودان زمان
      
      حضرت والا، امام عالمين
      يوسف زهراي شهر كاظمين
      
      آينه در آينه پيغمبريد
      ساقيان گرد حوض كوثريد
      
      سوره ي كوثر جواب محكم
      آنكه مي گويد شماها ابتريد
      
      چارده نوريد، نور لايزال
      بر سرير كبريايي زيوريد
      
      عرشيان را درس ايمان داده ايد
      در دو عالم اهل وعظ و منبريد
      
      هر سحر بعد از نماز صبح تان
      روضه خوان روضه هاي مادريد
      
      در قيامت جان پناه شيعيان
      بر تمام عرش سايه گستريد
      
      شك ندارم كه مرا همراه تان
      روز محشر سمت جنت مي بريد  
      
      حضرت والا، امام عالمين
      يوسف زهراي شهر كاظمين
      
      وحید قاسمی
       
         **********************       
    
       
      هر که سر خدمت نگار ندارد
      هر چه که هم باشد اعتبار ندارد
      
      بحث سر دیدن کریمی یار است
      ور نه گدا بودن افتخار ندارد
      
      وقت کرم دست تو به دست گدا خورد
      بهتر از این لطف روزگار ندارد
      
      شانه بزن بیشتر به زلف کمندت
      این دل ما ترس تار و مار ندارد
      
      صبح قیامت اگر تو دلبر مایی
      هیچ کسی با بهشت کار ندارد
      
      تا که خدا هست شاه و گدا هست
      شاه اگر یار ماست روزی ما هست
      
      لطف تو باشد اگر، حساب کدام است
      مهر تو باشد اگر، عذاب کدام است
      
      علت خلقت تویی در عشق و گر نه
      جبر کدام است و انتخاب کدام است
      
      چله ای باید گرفت تا که بفهمیم
      سرکه کدام است یا شراب کدام است
      
      این پدر پیر تو چگونه بخوابد
      پهلوی گهواره ی تو، خواب کدام است
      
      روی تو و روی او... چگونه بفهمیم
      در وسط این دو، آفتاب کدام است
      
      هیچ کسی مثل تو وجود ندارد
      مثل تو و سفره ی تو جود ندارد 
      
      باز بینداز سمت ما نظرت را
      نوکر دربار کن غلام درت را
      
      جای تو عرش است و خاک قابل تو نیست
      این طرفی کرده ای چرا گذرت را
      
      بعد چهل سال گریه کردن و هجران
      این همه خوشحال کرده ای پدرت را
      
      بعد چهل سال، عاقبت شده وقتش
      تا بگذارد به روی سینه سرت را
      
      وای اگر وا شود ز چهره نقابت
      پر کنی از کشته کشته دور و برت را
      
      شهر پر است از حسود، حرز بینداز
      یا که عوض کن مسیر رهگذرت را
      
      در همه مولودهای قوم پیمبر
      هیچ کسی نیست از تو با برکت تر
      
      لطف تو را از ازل زیاد نوشتند
      آینه ات را خدا نژاد نوشتند
      
      خاک سر راه تو بهانه ی خلق است
      خاک مرا از همین بلاد نوشتند
      
      ایل و تبار مرا مرید نوشتند
      ایل و تبار تو را مُراد نوشتند
      
      هر چه خدا جود داشت داد به دستت
      نام تو را این چنین، جواد نوشتند
      
      یا کرم و یا جواد عبد تو هستم
      حضرت باب الجواد عبد تو هستم
      
      هفت زمین در خور کبوتر تو نیست
      غیر بلندای عرش بستر تو نیست
      
      وقت نماز شبت تجلی الله
      هیچ کسی جز تو در برابر تو نیست
      
      خواست پدر بوسه اش برای تو باشد
      خوب شد این که کسی برادر تو نیست
      
      گر چه علی اکبرِ امامِ رضایی
      زخم ولی بر ضریح پیکر تو نیست
      
      این شب جمعه بده جواب همه را
      آب مگر مهریه ی مادر تو نیست
      
      از چه علی اصغر از فرات ننوشید
      از چه از آن مایه ی حیات ننوشید
      
      علی اکبر لطیفیان 
 
       
         **********************       
            
      آسمان اشک شوق می بارید
      عشق روی زمین قدم می زد
      دست باران به شانه ها می خورد
      خلوت باغ را بهم می زد
      **
        اسکله بر افق تبسم کرد
      موج و ساحل کنار هم ماندند
      جزر ومد کف زدند و رقصیدند 
      و صدفها ترانه می خواندند
      **
      پر و بال کبوتران واشد      
      دل خود را به آسمان دادند
      ماتشان برده بود و از بالا
      خانه ای را بهم نشان دادند
      **
      خانه ی آیه ها و آینه ها  
      کعبه تنها رفیق و همگامش
      قعر زیر بنای آن خورشید
      پاتوق هر فرشته ای بامش
      **
      ناگهان عرش بر زمین افتاد 
      فرش تعظیم کرده و پا شد
      و ملائک به چشم خود دیدند 
      سرزمین مدینه زيبا شد
      **
      ازدحام گدا چنان پشتِ   
      در خانه  هجوم  آوردند
       به گمانم که روزی ِخود را  
      تا نگیرند بر نمی گردند
      **
      نهمین نور خانواده ی عشق 
      هشتمین طفل مادر دنیا
      پسر ماهِ حضرت خورشید
      پدر جود و مهربانی ها
      **
      هنر یک نگاه او حاتم  
      بسکه از رتبه ی کرم رد شد
      باعث قحطی گدا شده است   
      دست و دل بازی اش زبانزد شد
       **                          
      السلام ای امام سائلها 
      حضرت عشق همجوار خدا
      دامنت رابه دست ما برسان 
      لطف حق٬ ای خزانه دار خدا
      **
      جود تو علت وجود من است 
      سوره ی کوثر امام رضا
       تو جوانی جوانی ام به فدات
      ای علی اکبر امام رضا
      **
      تو بهاری وسبزی و سروي 
      ماخمیده درخت پائیزیم
      گریه ی تو ز ماتم زهراست
      مابرای تو اشک می ریزیم
      **
      گرچه بی ارزشیم و سرباریم
      ماخریده شدیم گریه کنیم
      خنده اصلاً به ما نمی آید
      آفریده شدیم گریه کنیم
      
      حامد خاكي
 
       
        **********************
       
            
      در ساحل جود خدا باران گرفته
      باران نور و رحمت و احسان گرفته
      
      در هر نگاه اين قبيله هل اتائي ست
      چشم تهيدستان عالم جان گرفته
      
      مي بارد انوار کرم از هر کرانه
      شب هاي دلگير زمين پايان گرفته
      
      داده خدا ماهي به خورشيد رئوفش
      آري دعاي حضرت جانان گرفته
      
      از عرش جنت سوره‌ی ياسين رسيده
      خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته
      
      نسل امامت مي شود پاينده با او
      از برکتش دلهاي شيعه جان گرفته
      
      او می رسد جود و سخا معنا بگیرد
      در قلب عالم نور رحمت پا بگیرد
      
      عالم همه قطره اگر دريا تو هستي
      کل خلائق عبد اگر مولا تو هستي
      
      فيض وجود توست رزق اهل دنيا
      باران جود عالم بالا تو هستي
      
      اي آسمان لطف غير از آستانت
      سائل کدامین سو نهد رو، تا تو هستي
      
      مانده ست ابتر کيدِ بدخواهان شيعه
      روشن ترين تفسير اعطينا تو هستي
      
      مانند کوثر چشمه‌ی جاري نوري
      با اين حساب آئينه‌ی زهرا تو هستي
      
      بابات بوده پاره‌ی قلب پيمبر
      آرامش هر لحظه‌ی بابا تو هستي
      
      ابن الرضایی تو کريم بن کريمي
      ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی
      
      چشمان تو جنت! نه جنت آفريني ست
      در هر نگاه روشنت خلد بريني ست
      
      هر واژه‌ی تو عطر و بوي وحي دارد
      وقتي که خلق و خوي تو روح الاميني ست
      
      با عشق تو قلبي نمي سوزد در آتش
      آقا ولاي تو عجب حصن حصيني ست
      
      گويا گره خورده دلم با عرش اعلي
      هر رشته از مهر شما حبل المتيني ست
      
      اذن حضور اينجا فقط اخلاص و تقواست
      چشمان تو خورشيد هر اهل يقيني ست
      
      کي لايق وصف شکوه بي حد تو
      اين شعرها اين واژه هاي اينچيني ست
      
      اي آسمان! اي بي کران! اي بي نهايت!
      من را ببخش آقا اگر شعرم زميني ست
      
      من روزي هر ساله ام را از تو دارم
      چشمان من بر دستهاي نازنيني ست
      
      عمريست که ريزه خور اين آستانم
      در وصف جود بي کرانت ناتوانم
      
      هر شب دل من سائل باب المراد است
      آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است
      
      آنجا که اميد و پناه آخر ماست
      آنجا که اوج هر توسل يا جواد است
      
      جز آستان تو پناهي که نداريم
      اين استغاثه با تمام اعتقاد است
      
      بي لطف تو از دست خواهد رفت عبدت
      يک گوشه چشمي سائل تو خانه زاد است
      
      ماها کجا و سائلي آستانت
      بر خاک راهت آسمان هم سر نهاده ست
      
      آقا شفيع ما به درگاه خدايي
      وقتي که جودش را به چشمان تو داده ست
      
      مداح چشمانت کسي غير از خدا نيست
      بر ما مگيري خرده، واژه کم سواد است
      
      در مشهد سلطان ايران هم که هستيم
      دلهاي ما پروانه‌ی باب الجواد است
      
      آقا دل من در هواي کاظمين است
      در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است
      
      یوسف رحیمی
       
         **********************       
          
      در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
      در چله گرفتن ثمری بهتراز این نیست
      
      ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم
      در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست
      
      سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم
      در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست
      
      ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد
      در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست
      
      حق داشت بنازد پدر پیر مدینه
      در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست
      
      گفتند جواد است سر راه نشستیم
      در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست
      
      پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را
      در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست
      
      گفتند سلامی بده و زائر او باش
      دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست
      
      پس زائر یاریم توکلت علی الله
      ما عبد نگاریم توکلت علی الله
      
      ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند
      در طرز شهادت شهدا فرق ندارند
      
      کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد
      این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند
      
      ایام طفولیت تو عین بزرگی است
      در معجزه، ایام خدا فرق ندارند
      
      از رحمت تو دور نبودند،سیاهان
      وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند
      
      پایین سرسفره تو نیز چو بالاست
      در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند
      
      ما کار نداریم رضا یا که جوادی
      در مذهب ما آینه ها فرق ندارند
      
      تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی
      یکبار دگر نیز محمد شده باشی
      
      بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
      لب تشنه شدن از من و دریاشدن از تو
      
      در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
      اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
      
      در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
      در کودکی ات این همه والا شدن از تو
      
      چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
      حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو
      
      چشمان موفق به امید تو نشسته است
      پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو
      
      تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
      جانم پسرم از پدر و پاشدن از تو
      
      بگذار قدم های تو را خوب ببیند
      در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند
      
      هستند کریمان دو عالم سرخوانت
      یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت
      
      اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
      هرصحن که گشتیم در آن بود نشانت
      
      انگار که گهواره تو عرش زمین بود
      وقتی پدر پیر تو می داد تکانت
      
      تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
      هستم اگر امروز مسلمان اذانت
      
      یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
      صدبار نمی رفت به قربان زبانت
      
      از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
      براین پدرت حق بده باشد نگرانت
      
      در راه مبادا قدمت خار ببیند
      آن صورت چون برگ تو آزار ببیند
      
      یک روز می آید که می افتد بدن تو
      لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو
      
      یک روز می آید که می افتی و کنیزان
      در خانه برقصند کنار بدن تو
      
      ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای ...
      آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
      
      هرچند کلام تو در آواز شود گم
      اما نزند هیچ کسی بر دهن تو
      
      علی اکبر لطیفیان
       
     **********************
       
           
      طوبای تو میان دلم قد کشیده است
      بین من و خیال خودم سد کشیده است
      
      احساس می کنم به تو نزدیک می شوم
      جذر مرا نگاه تو مد کشیده است
      
      این جذبه طلایی بالا نشین تو
      بال مرا حوالی گنبد کشیده است
      
      دست خدای عز و جل روی قلب ما
      این بار سوم است محمد کشیده است
      
      نوری رئوف در حرمت موج می زند
      الطاف کاظمین به مشهد کشیده است
      
      بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
      ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
      
      بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند
      سجاده ی دعای تو نقاشی ام کنند
      
      بگذار بر کنار قدم های هر شبت
      با رشته عبای تو نقاشی ام کنند
      
      بال و پرم بده که شبیه کبوتری
      امروز در هوای تو نقاشی ام کنند
      
      بگذار از زمان ازل تا همیشه ها
      آقای من برای تو نقاشی ام کنند
      
      وقتی میان خانه دعا پخش میکنی
      مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند
      
      بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
      ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
      
      ای بالش تو دست امام رئوف ما
      ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها
      
      تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت
      ای مستجاب چله سجاده دعا
      
      تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود
      خورشید از مقابل گهواره شما
      
      اینگونه بی نقاب نظر می خوری عزیز
      اینقدر در مقابل آیینه ها نیا
      
      آقا قرار ما سر میدان کاظمین
      ای اولین زیارت ما بعد کربلا
      
      بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
      ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
      
      هر صبح چهارشنبه مقیم تو می شوم
      از زائران صبح نسیم تو می شوم
      
      روزی اگر به طور مرا راهیم کنند
      سوگند میخورم که کلیم تو می شوم
      
      وقتی که از محله ما میکنی عبور
      کوچه نشین دست کریم تو می شوم
      
      بر پشت بام گنبد زرد و طلائیت
      مثل کبوتران حریم تو می شوم
      
      کم کم در ابتدای خیابان کاظمین
      دارم همان گدای قدیم تو می شوم
      
      بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
      ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
      
      علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام جواد(ع) مهدی وحیدی
[ 29 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام جواد(ع)

امشب به شبستان ولایت قمر آمد
خورشید جمالات خدا جلوه‌گر آمد

طوبـای تمنـای رضـا را ثمـر آمد
در بیت رضا بـاز رضای دگـر آمد

میـلاد جـواد ‌بـن جـواد بـن جـواد است
این باب مراد است مراد است مراد است

خیزید که امشب شب شادی و سرور است
خیزیـد کـه میــلاد تجلی گــه نــور است

هر لحظه هزاران شب شوق و شب شور است
از پـا ننشینیـد شـب صبـح ظهــور است

رخسـار خداونـد، عیان آمده امشب
یا باز، محمّد به جهان آمده امشب؟

این موهبت و لطف خداداد، مبارک
بر آل محمّـد شـب میـلاد، مبارک

این عید بود بر همه اعیاد، مبارک
میـلاد جـواد بـن ‌رضا بـاد، مبارک

جود و کرم و لطف حق آغاز شد امشب
قرآن به روی دست رضا باز شد امشب

سـر تـا بـه قدم آینـۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقده‌گشایی

جان همگـان در قـدمش باد فدایی
جود آمـده بـر درگـه او بهـر گدایی

در وسعـت ملـک ازلـی نـور ببینید
ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید

ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش
ای مهر ببـر سجده به خاک سر کویش

ای لیلۀ قـدر این تـو و این طرۀ مویش
ای خلـق خـدا روی بیـارید بـه سویش

این باب کرم، باب دعا، باب مراد است
والله جواد است جواد است جواد است

ای چشم رضا محـو تماشای جمالت
جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت

خورشید بـرد سجده به ایوان جلالت
میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت

بالیده رضا لحظه ‌به ‌لحظه به وجودت
مشهورتر از کـل امامان شده جودت

داده است خداوند به فضل تو گواهی
در کودکی‌ات سینـه پـر از علـم الهی

دادی خبـر از ابـر و هوا و یم و ماهی
مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی

گویی که شراری شد و یکباره برافروخت
در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت

در سن طفولیتت ای عالِم عالَم
علم ازل و علـم ابد بود مجسم

زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم
نه زادۀ اکثم که تمام علما هم

تـا زنگ ز آینـۀ دل‌هـا همه شوید
قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید

من سائل لطف و کرمت بودم و هستم
هرجا که روم در حرمت بودم و هستم

یک قطرۀ کوچک ز یمت بوده و هستم
موری سـر خاک قدمت بودم و هستم

با آن که گناهم را دانستی و دانی
آنی ز دل خویش نراندی و نرانی

هرچنـد کـه دائم خجلم از گل رویت
سوگند بـه رویت نـروم از سـر کویت

امـروز دگـر گشتـم ریـگ تـه جویت
ای لطف و کرم عادت و احسان همه خویت

تنها نه ز رأفت به روی دوست بخندی
بر دشمن خـود هم درِ این خانه نبندی

من شاخۀ خـاری به گلستان شمایم
هرجا بنشینم بـه سـر خوان شمایم

یک عمر نمک‌گیـر نمکدان شمایم
از لطف شمـا نیـز ثنـاخوان شمایم

ای چشم تـو چشم کـرم و لطف الهی
باشد که به «میثم» کنی از لطف نگاهی



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام جواد(ع)
[ 27 / 2 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام رضا(علیه السلام)


      باید چگونه عرضه کنم گریه هام را
      این شوق گیر کرده ی بین صدام را
      
      تکرار می کنم که سلام علی الرئوف
      تا بشنوم دمی " و علیک السلام " را
      
      اذن دخول را پدرم داد یاد من
      تا که ادا کنم همه جا احترام را
      
      با جبرئیل دست خدا خوب آفرید:
      این شعبه ی حقیقی بیت الحرام را
      
      ما بین صحن های شما من مرددم
      حالا بگو قدم بزنم من کدام را ؟
      
      یک عمر می شود که فقط فکر می کنم
      پرواز این ملائکه ی پشت بام را
      
      مبهوت مانده ام وسط انقلاب صحن
      وقتی که صحن انقلاب پر از ازدحام را …
      
      …طی می کنم قدم به قدم روی سنگ فرش
      ادراک می کنم حرم ما ورام را
      
      حول ضریح پنجره فولاد، بوی سیب
      پر می کند ز کرب و بلا هر مشام را
      
      دلتنگ می شوم همه پروانه هاش را
      این خادمین محترم و با مرام را
      
      ماها شکسته آمده ایم این مسیر را
      چون تو تمام می شمری نا تمام را
      
      مرغ خیال ! وقت زیارت در آن حرم
      از قول من ببوس ضریح امام را
      
      میلم کشیده سمت غذا های حضرتی
      شاید که قسمتم بشود اینکه ، شام را .....
      
      مجتبی کرمی



موضوعات مرتبط: امام جواد(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام رضا(علیه السلام)
[ 6 / 7 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد